Monday, June 25, 2007

آی قصه قصه قصه....

قصه های مَحَمَدی و دوستای قدرت طلبش
روزی بود روزگاری یه پسره بود که صداش می کردن محمد. باباش آدم خوبی بود ولی خودش خیلی بد بود. تا اینکه باباش که امام جمعه یزد بود، از دنیا رفت. مردم یزد و بقیه جاها اومدن و باباشو با عزت و احترام دفن کردن و قبرش شد محل استجابت دعاشون.
می دونید چرا؟ آخه باباش از رهبر کشورشون سنش بیشتر بود؛ اما یه ذره هم غرور می گن چند سال قبل تر یه دفعه باباش رفته بود جبهه. آقا(رهبر) تو یه لیوان آب خوردن بعد آقا روح الله خاتمی رفت و ته مونده لیوان آقا رو خورد. آقا گفتن: آقا روح الله چی شد که این کارو کردید؟ آقا روح الله گفت: برا تبرک این کارو کردم. می گن این سید روح الله از دو تا بچش می ترسیده و دعا می کرده که محمد و محمدرضا شون هیچ وقت هیچ کاره ای نشن! آخه می ترسیده که گند بزنن و کارا رو خراب کنن. آقا روح الله تقوای زیادی داشت و مردم یزد اونو به عنوان سمبل دینداری می شناختنش ولی محمد که لباس باباشم پوشیده بود؛ بدون اینکه راه باباشو بره، اینطور نبود و همه اونو مثل غربزده ها نگاه می کردن. این محمد قصه ما مدتی رفت آلمان و بدتر شد. دوتا کلمه فلسفه غرب هم خونده بود و خیال می کرد که اون فیلسوفای غربی تونستن همه مشکلاتو حل کنن با چرندیاتشون. اون فقط حرفای اونا تکرار می کرد نه حرفای باباشو. خیال می کرد که همه چی رو بلده و می تونه رئیس بشه. اون با اعتباری که باباش داشت مردم رو گول زد و با چاخان فراوون خیلیا رو که خیال می کردن اونم یه سید زد و اونا بهش رای دادن؛ غافل از این که چندتا دزد خفن مثل بهزاد و حسین و محمد چریک و...هستن که اونو علم کردن. محمدرضاشونم فوری اومد و از مقام داداشش سوء استفاده کرد و فوری مشتی غربزده و مقام پرستو دور خودش جمع کرد و جبهه مشارکتو درست به این امید که همه دوستای محمدشون بیان دور اون و اونم رئیس بشه! اما کروبی و اصغرزاده و ... فهمیدن و جبهه محمد رضا شد حزب! یک حزب در کنار چهل تا دیگه حزب کوچیک و بزرگ دیگه دوم خردادی و دوتا ارباب و برادر بزرگتر به اسمای «حزب کارگزاران سازندگی؟!» و «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی؟!»ایران خلاصه دعوای قدرت میون حامیای محمد جلو اومد و مردم دیگه خسته شدن। تو این وسط بعضیاشون که خیلی بی در و پیکرتر بودن مثل سروش و اصغرزاده و علوی تبار و عبدالله نوری و اکبر گنجی، شروع کردن به امام و شهیدا و ائمه و پیغمبرا بد و لبیراه گفتن। مردم دیگه فهمیدن که این محمد خاتمی و دوستاش نه به درد دنیاشون می خوره نه به درد آخرتشون। مردم پشیمون شدن و فهمیدن که:گیرن پدر تو باشد فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل بد کلاهی سر مردم رفته فهمیدن که روزنامه ها خیلی دروغ گفتن و فریبشون این ادامه همون سرمایه داری و غربزدگی سابق تا اینکه محمود محمود خیلی ساده و صادق با مردم حرف زد و مردم اونو رئیس اما محمد و دوستاش که برای قدرت می مردن شوکه شدن. تصمیم گرفتن که دوباره روزنامه بزنن و محمودو خراب کنن. اومدن دست به دامن بانکدارا و گردن کلفتایی مثل حسین مرعشی و کرباسچی و عطریانفر شدن. اونام اومدن و چندتا روزنامه زدن به اسمای شرق و هم میهن و کارگزاران و اعتماد و اعتماد ملی. این دفعه اینا با حزب جدیدشون اعتماد ملی کروبی رو هم گولش زدن و زیر سایه برادر بزرگتر «حزب کارگزاران» و «سازمان مجاهدین» شروع کردن به خراب کردن محمود تا مردم از محمود دوباره دلسرد بشن و به محمد و دوستای بدش دوباره رای بدن؛ با قلمِ مزدبگیرایی مثل مسعود بهنود و محمد قوچانی و عماد باقی و سایرین
اما مردم این دفعه دیگه گول اینا رو نمی خوردن. محمد قصه ما دیگه به اینجاش رسیده بود و به دستور اربابا و برادر بزرگا گفت این دفعه کاری می کنم کارستون. اینو گفت و فوری رفت ایتالیا. اول سخنرانی کرد و هرچی دلش خواست گفت. بعدش چندتا دختر و زن ایتالیایو پیدا کرد راست راست رفت و با بی حیایی با اینا دست داد. انگار اصلا دین نداشت. آخه مسلمونا می گن که دست دادن با نامحرم حرومه مخصوصا اگه اون نامحرمه نیمه برهنه باشه مخصوصا اگه دوربینا داغشته باشن فیلمبرداری کنن و تو یه آدم مهم باشی و مشتی دیگه از تو الگو بگیرن. انگار نه انگار که ایتن محمد آقاهه پسر آقا روح الله خوب بوده. اصلا به باباش نرفته بود. بیخود نبود که باباش ازش می ترسید. دفتر محمد دید خیلی بد شده و اومد بیانیه داد که چرا فیلم این افتضاح محمد جونو پخش کردین. این خیلی خلاف شرعه ولی نگفت که محمد نباس خلاف کنه و خلاف شرع اصلی خود ما هستیم و شهواتامون و قدرت طلبی هامون و دروغ گویی یامون. محمد چند روز بعد که دید خیلی اوضاع بی ریخت شده و آبروی خودشو و رفیقای قدرت طلبش رفته و مردم بیشتر شناختنشون، گفت اصلا اصل ماجرا دروغ بوده! غافل از اینکه بوی گند افتضاحش دنیا رو گرفته بود و یه فیلم جدید از همین جریان اومد روی سایتای خارجی. دیگه نمی شد منکر قضیه شد. دیگه نمی شدم بگی اینا رقبای سیاسی ما هستن که رفتن و نقاب ما رو زدن و با زنه هرکاری خواستن کردن و به گردن مکا انداختن. بعضی رفیقاشم رفتن اگه می شه اسلامو عوضش کنن و به روزش کنن تا دست دادن با نامحرما و بی حجابا عیب نداشته باشه ولی دیدن اسلام تابع شهوتای اونا نمی شه. بعضیاشونم گفتن حالا محمد یه غلطی کرد چرا ما هی می گید که دیدن مخالفاشون راسی راسی درد دین دارن و می ترسن کار محمدی اراذل و اوباشو شارژ کنه و اونا بیان و هرکاری می خوان با ناموس مردم بکننخلاصه محمد در آب و تاب بود که گند یه کار دیگه محمد هم در اومد. رفته بود ایتالیا سخنرانی یا یه گزارشکر مامانی ایتالیایی با بدن نیمه لخت کنار محمد خفن قصمون نشسته بود و دیگه میلیمتری فاصله نداشتن و داشتن مصاحبه؟!!؟!!؟ می کردن خیلی بوی گند محمد زیاد شده بود که فیلمبردار ایتالیایی هم اومد و داغ محمدو تازه کرد و تو وبلاگش نوشت که تعجب می کنم که محمد چرا می گه من دست ندادم؟! محمد جون دیگه داشت می مرد؛ اما دلش خوش بود که به اون حمله کردن و می تونه با رسانه های حزب پولدارا و گردن کلفتا (کارگزاران و مجاهدین) مثل کارگزاران و هم میهن و اعتماد و شرق و اعتماد ملی و .... خوب مظلومیت نمایی کنه ولی اونقدر گند کاراش در اومده بود که دیگه نمی شد مردمو خرشون کرد و سوارشون شد و ازشون رای گرفت. محمد بد کاری کرده بود. اون پشیمون بود و دیگه هیچ کاری نتونس بکنه! ولی اون بازم دلش خوش بود که با رسانه هاشون می تونن مردمو گول بزنن و مردم همه چیو یادشون می ره و اونا می تونن دوباره برگردن و رئیس بشن... اما مردم دیگه ایندفعه... ادامه داستان را هرکسی برای خودش تعریف کند

3 comments:

Anonymous said...

من مطمئنم كه تو مفعول هستي.كه اينقدر از نوشتن مطالب اينچنيني خوشت مياد.بدون كه آبروي مومن از آبروي كعبه بالا تر است.

Anonymous said...

aberooye momen are vali aberooye ...chi????

Anonymous said...

to age darko shoOor farhangi dashty hichvaght nemioomadi injuri posh sare yeki harf bezani .... shenidi migan gonhae kabirast ! yani shoma baraye mahmudetoon hazerin har gonahi ro mortakeb shin?!
Doostan goole in adamaro nakhorid age folan shakhs eshtebahiam karde bashe az farze yek melat bar gav boodan tavasote digaran behtare! mage video clipe tanaghoze harfe bazia hamun rooze aval montasher nashod???! pas chi shod oon mojriee ke esmesho nemiaram ! che modati oon bande khoda faaliate telviziooni nadasht faghat be khatere negahe kuchiki be vagheiat dar moghabele sardar radan!???